درباره ما


به پاتــــوق عاشـــق خوش آمدید .

پیوند روزانه

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


پاتــــوق عاشـــق

اگــر بدانــم که خواب تـو را بیشــتر خواهــم دیــد بــرای همیــشه دیــدن تـــو هــرگــز بیــدار نــمی شـوم
داستان عاشقانه
موضوع: <-PostCategory->

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من درقلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

 

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

 

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |شنبه 27 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

معجزه ی عشق
موضوع: <-PostCategory->

سالها پیش , در کشور آلمان , زن و شوهری زندگی می کردند.آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند.یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند , ببر کوچکی در جنگل , نظر آنها را به خود جلب کرد.مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد.به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت.پس اگر احساس خطر می کرد به هر دوی آنها حمله می کرد و صدمه می زد.اما زن انگار هیچ یک از جملات همسرش را نمی شنید , خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش کشید , دست همسرش را گرفت و گفت :عجله کن!ما باید همین الآن سوار اتوموبیلمان شویم و از اینجا برویم.آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به این ترتیب ببر کوچک , عضوی از ا عضای این خانواده ی کوچک شد و آن دو با یک دنیا عشق و علاقه به ببر رسیدگی می کردند. سالها از پی هم گذشت و ببر کوچک در سایه ی مراقبت و محبت های آن زن و شوهر حالا تبدیل به ببر بالغی شده بود که با آن خانواده بسیار مانوس بود.در گذر ایام , مرد درگذشت و …

مدت زمان کوتاهی پس از این اتفاق , دعوتنامه ی کاری برای یک ماموریت شش ماهه در مجارستان به دست آن خانم رسید.زن , با همه دلبستگی بی اندازه ای که به ببری داشت که مانند فرزند خود با او مانوس شده بود , ناچار شده بود شش ماه کشور را ترک کند و از دلبستگی اش دور شود.پس تصمیم گرفت : ببر را برای این مدت به باغ وحش بسپارد.در این مورد با مسوولان باغ وحش صحبت کرد و با تقبل کل هزینه های شش ماهه , ببر را با یک دنیا دلتنگی به باغ وحش سپرد و کارتی از مسوولان باغ وحش دریافت کرد تا هر زمان که مایل بود , بدون ممانعت و بدون اخذ بلیت به دیدار ببرش بیاید.دوری از ببر, برایش بسیار دشوار بود.روزهای آخر قبل از مسافرت , مرتب به دیدار ببرش می رفت و ساعت ها کنارش می ماند و از دلتنگی اش با ببر حرف می زد.سر انجام زمان سفر فرا رسید و زن با یک دنیا غم دوری , با ببرش وداع کرد.

 

بعد از شش ماه که ماموریت به پایان رسید , وقتی زن , بی تاب و بی قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند , در حالی که از شوق دیدن ببرش فریاد می زد : عزیزم , عشق من , من بر گشتم , این شش ماه دلم برایت یک ذره شده بود , چقدر دوریت سخت بود , اما حالا من برگشتم , و در حین ابراز این جملات مهر آمیز , به سرعت در قفس را گشود : آغوش را باز کرد و ببر را با یک دنیا عشق و محبت و احساس در آغوش کشید.ناگهان , صدای فریادهای نگهبان قفس , فضا را پر کرد:نه , بیا بیرون , بیا بیرون : این ببر تو نیست.ببر تو بعد از اینکه اینجا رو ترک کردی , بعد از شش روز از غصه دق کرد و مرد.این یک ببر وحشی گرسنه است.اما دیگر برای هر تذکری دیر شده بود. ببر وحشی با همه عظمت و خوی درندگی , میان آغوش پر محبت زن , مثل یک بچه گربه , رام و آرام بود.اگرچه , ببر مفهوم کلمات مهر آمیزی را که زن به زبان آلمانی ادا کرده بود , نمی فهمید , اما محبت و عشق چیزی نبود که برای درکش نیاز به دانستن زبان و رسم و رسوم خاصی باشد.چرا که عشق آنقدر عمیق است که در مرز کلمات محدود نشود و احساس آنقدر متعالی است که از تفاوت نوع و جنس فرا رود.

برای هدیه کردن محبت , یک دل ساده و صمیمی کافی است , تا ازدریچه ی یک نگاه پر مهر عشق را بتاباند و مهر را هدیه کند.محبت آنقدر نافذ است که تمام فصل سرمای یاس و نا امیدی را در چشم بر هم زدنی بهار کند.عشق یکی از زیباترین معجزه های خلقت است که هر جا رد پا و اثری از آن به جا مانده تفاوتی درخشان و ستودنی , چشم گیر است.محبت همان جادوی بی نظیری است که روح تشنه و سر گردان بشر را سیراب می کند و لذتی در عشق ورزیدن هست که در طلب آن نیست.بیا بی قید و شرط عشق ببخشیم تا از انعکاسش , کل زندگیمان نور باران و لحظه لحظه ی عمر , شیرین و ارزشمند گردد.در کورترین گره ها , تاریک ترین نقطه ها , مسدود ترین راه ها , عشق بی نظیر ترین معجزه ی راه گشاست.مهم نیست دشوارترین مساله ی پیش روی تو چیست , ماجرای فوق را به خاطر بسپار و بدان سر سخت ترین قفل ها با کلید عشق و محبت گشودنی است.پس : معجزه ی عشق را امتحان کن !

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |شنبه 27 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

داستان عشق واقعی
موضوع: <-PostCategory->

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت .

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |شنبه 27 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

روزهای تکـــراری . . .
موضوع: <-PostCategory->

هر روز تكراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

من اگـــه خدا بــودم . . .
موضوع: <-PostCategory->

من اگه خدا بودم...


اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

پستچـــی . . .
موضوع: <-PostCategory->

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!
نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

دلـــــــــــم . . . . . . !!
موضوع: <-PostCategory->

فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

همیشــه دلتــنگ توام . . .
موضوع: <-PostCategory->

در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام ...
نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

تــــــو
موضوع: <-PostCategory->

" تـــو "

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی

کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و

ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

حمـــاقت
موضوع: <-PostCategory->

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

خیـــال
موضوع: <-PostCategory->

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

گل یا پوچ ؟
موضوع: <-PostCategory->

گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

دل
موضوع: <-PostCategory->

دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..

و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

بدرقـــه چشمـــان تــــو . . .
موضوع: <-PostCategory->

در بدرقــــــه چشمان تو نمیتوان غربت را فراموش كرد و

كوچــــــه سرارسر میشود از وداعی عاشقانــــه...

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

سکـــــ ــــوت اجبـــاری
موضوع: <-PostCategory->

انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

وسوســـه
موضوع: <-PostCategory->

من تو را نمی سرایم !..

 


 

تو ...

 


 

خودت در واژه ها می نشینی ..!

 


 

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

 


 

و شعر را بیدار می کنی !!
نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

انکـــار
موضوع: <-PostCategory->

میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟



انکارش ...

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

بند بند وجودمـــــــ ـــــ ــ . .
موضوع: <-PostCategory->

" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

هـــوای تــــو . . .
موضوع: <-PostCategory->

هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،


نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

دوران کودکیـــــــ ــــــ ــم . . .
موضوع: <-PostCategory->

خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم

و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

امیـــد وصـــل تــــو . . .
موضوع: <-PostCategory->

امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

لحظه هایم . . .
موضوع: <-PostCategory->

کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

کـــاش . . .
موضوع: <-PostCategory->

همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.


کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

آب و هوای دلــــم . . .
موضوع: <-PostCategory->

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

دلم برات تنگ شده . . .
موضوع: <-PostCategory->

من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

آن شب . . .
موضوع: <-PostCategory->

آن شب ...

 که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...


تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

رد پاهایم را پاک می کنم . . .
موضوع: <-PostCategory->

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.


خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

عمر من . . .
موضوع: <-PostCategory->

عمر من قد نمیدهد

به سفرت بگو كوتاه بیاید

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|

نتـــرس . . .
موضوع: <-PostCategory->

نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..

نوشته شده توسط :Pouya X | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:عاشقانه,|



موضوعات
عاشـــقانــه

لینک دوستان

افزایش رنک گوگل
احساس شیشه ای
عاشقانه ها
مطالب عاشقانه عکس عاشقانه
کلبه عاشقان دلشکسته
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پاتــــوق عاشـــق و آدرس 2loves.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر


نویسنده وبلاگ :

Pouya X

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 126
بازدید کل : 26372
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1








































































































































Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com